مستند مسابقه فرمانده

گفتگوی اختصاصی با سردار محمد ناظری (قسمت اول)
گفتگوی اختصاصی با سردار محمد ناظری (قسمت اول)
۲۷ تیر ۱۳۹۴27

– ابتدا از نحوه آشناییتان با کارهای نظامی برایمان تعریف کنید. چه شد که وارد این عرصه شدید؟

بسم الله الرحمن رحیم. من بچه امامزاده حسن تهران هستم. قبل از انقلاب اکثر بچه های آن محله از نیروهای کماندوی تیپ نوهد بودند؛ نیروهای ویژه هوا برد ارتش. این بچه ها معروف به کلاه سبز ها بودند و در پادگانی قرار داشتند که معروف بود به باغ شاه. بعضی از این کلاه سبزها در جریان مبارزات انقلابی از پادگان فرار کردند و ساواک به دنبالشان بود. بعضی ها سلاح هم داشتند و زمان پیروزی انقلاب شبانه استفاده از سلاح را به ما بچه محل های انقلابی آموزش می دادند و من از آنجا بود که با مسائل اولیه نظامی آشنا شدم و کار با کلت و مسلسل یوزی و تفنگ ژ3 و نارنجک را یاد گرفتم.

بعد از انقلاب ارتباط و همکاری ما ادامه داشت. کلاه سبزها در همان پادگان که به لاهوتی تغییر نام یافته بود فعال بودند و من عضو کمیته انقلاب اسلامی محل بودم و در مأموریت ها از کلاه سبزها استفاده می کردیم. در همان مقطع بود که به عضویت سپاه در آمدم. سردار علی سادات طوسی از نیروهای متخصص شهید چمران که در لبنان آموزش کماندویی دیده بودند به آموزش نیروهای تازه عضویت یافته سپاه می پرداختند و من چون از قبل اطلاعات نظامی و آشنایی با سلاح ها را داشتم بین بچه ها چهره شدم که باعث شد من را آنجا نگهداشتند و این زمینه ای شد که به سمت عملیات های ویژه هدایت شوم و علی سادات طوسی اولین استاد من شد.

عده ای از کلاه سبزها هم به ما پیوستند و ما به نیروهای سپاه آموزش می دادیم. اغلب آموزش ها هم از نوع جنگ های نامنظم بود. پس از یکسال توسط شهید کلاهدوز عده ای از بچه های ارتش و سپاه مشترکا به آموزش های خاصی اعزام شدیم که مبصر یا مسئول بچه ها من بودم. هیچوقت شهید کلاهدوز را ندیدم اما دائما بصورت تلفنی با من در تماس بود و پیشرفت آموزش را پیگیری و توصیه های لازم را گوشزد می کرد. مثلا می گفت که شما فقط آموزش نظامی ببینید و کاری به مسائل دیگر نداشته باشید. چون تازه انقلاب شده بود و اساتید یک سری مسائل را رعایت نمی کردند. اساتیدی بودند که در انگلیس آموزش دیده بودند یا در تهران توسط اسرائیلی ها آموزش داده شده بودند. آن ها انقلابی نبودند و در آن زمان پذیرش اینگونه افراد برای ما جوان های انقلابی خیلی مشکل بود. اما شهید کلاهدوز خیلی به من تأکید می کرد که مواظب باش بچه ها با اساتید درگیر نشوند. خیلی رک می گفت که شماها کاری به این مسائل نداشته باشید، باید این آموزش ها را بگیرید و بعدا خودتان بتوانید همین آموزش ها را ارائه دهید.

یکی از اساتیدمان آقای کرمعلی شجاعی بود که استاد بین المللی بود و برای پاسداران صلح سازمان ملل آموزش می داد. به زبان انگلیسی مسلط بود و حتی نیروهای آمریکایی را هم آموزش داده بود. خیلی قوی و مجرب بود که ما بعدا با ایشان رابطه خوبی برقرار کردیم و ایشان می گفت «ما کاری نداریم، در ایران یک انقلابی شده و یک مردی آمده به اسم امام خمینی که همه خوبی ها را دارد. من هم می خواهم دانش و تجربیان نظامی خودم را به جوان های کشورم آموزش دهم». یک درجه دار دیگری هم در همین نیروهای ویژه بود به نام ابراهیم گراور که جنوبی بود و در آموزش ها به استاد شجاعی کمک می کرد و جنگ های نامنظم را طی 4 ماه خیلی عالی و مؤثر به ما آموزش داد. بعد از آموزش خیلی راحت به من گفت «باید عرضتو نشون بدی! ببینم میتونی یه آموزشگاه جنگ های نامنظم در سپاه راه بندازی؟» منم با حمایت سردار علی طوسی که البته آن موقع درجه سرداری نداشت اما همه کاره ما بود کمیته ای برای آموزش جنگ های نامنظم راه اندازی کردیم و همان آموزش هایی را که گرفته بودیم به دیگران منتقل کردیم.

– هنوز جنگی هم شروع نشده نبود…

چرا دیگه. سال 58 بود که درگیری ها زیاد بود. گنبد و خوزستان و آمل و … . آن موقع همه جای مملکت شلوغ بود. ما جوان پر شور و شیدای انقلابی بودیم که یهو با یک سری مسائل مواجه شدیم. مثلا دیدیم که جمعیت های آسیب پذیری دور تا دور کشورمان هست که طراحان ناکس استکبار هر روز سوژه ای را علم می کنند و با تحریک احساسات قومیتی و آداب و فرهنگ و … شلوغی ایجاد می کنند. جای گفتن ندارد ولی تقریبا بغیر از یکی دو تا قوم، بقیه ادعای تجزیه طلبی و خودمختاری داشتند. پس همزمان ما باید در سپاه نیرو تربیت می کردیم. پاسدارهایی که بتوانند در کوه خوب بجنگند. در دشت خوب بجنگند. بتوانند از پس بحران ها برآیند. خیلی از فرماندهان سپاه که بعدها بنام شدند همانجا پیش ما آموزش دیدند. آموزش فرمانده گردان و جنگ های نامنظم. مثل شهید محمود کاوه یا احمد متوسلیان و خیلی های دیگر.

– این نیروها چه توانمندی هایی داشتند و چرا به آن ها نیروی ویژه گفته می شد؟

چون این ها در زمین های سخت قابلیت نفوذ داشتند. باید از موانع عبور کنند. از آب عبور کنند. آن موقع با توجه به اینکه امکاناتمان کم بود بطور محدود آموزش چتربازی هم داده می شد. رفته رفته گسترش پیدا کرد و چتربازهای سپاه بیشتر شدند.

البته آن زمان از عبارت نیروی ویژه استفاده نمی شد. بیشتر می گفتیم جنگ های نامنظم. کلماتی از کشورهای مختلف هست که معروف شده اند مثل چریک و پارتیزان و گریلا و کوماندو و غیره، اما همه این ها وظیفه شان یکسان است. افرادی هستند که عملیات های خاص انجام می دهند. اسپانیایی ها می گفتند گریلا، یوگوسلاوها می گفتند پارتیزان. نوع جنگ این ها همان جنگ های نامنظم است و فرقی با همدیگر ندارند.

حاج محمد ناظری فرمانده نیروهای ویژه دریایی سپاه مستقر در فارور در مصاحبه با سایت فرمانده

برویم سراغ بچه های خودمان. مثلا فردی چون شهید محمود کاوه. کسی که در آموزش ها خوب بود اما برجستگی خاصی نداشت ولی علاقه و پشت کار فوق العاده ای داشت. از یک گردان شروع کرد و به فرماندهی تیپ ویژه شهدای سپاه در غرب کشور رسید و نهایتا تبدیل شد به یکی از فرماندهان ممتاز و عالی سپاه. یا مثلا در بچه های کرمان فردی بود به اسم حمید ایران منش معروف به حمید چریک…

– در آن سال ها (1359) ما هنوز آموزش جنگ های کلاسیک را در سپاه نداشتیم؟

نه نداشتیم. از زمانی که جنگ شروع شد بچه ها آمدند گفتند این آموزش ها که شما می دهید برای کردستان خوبه ولی الان در جنوب داریم جنگ دشت می کنیم و خاکریز هست و این ها. یک سری از بچه ها را فرستادند آنجا و نوع جنگ را بررسی کردند و آموزش های لازم شروع شد.
اما اوایل جنگ ماهیت سپاه در همان جنگ های نامنظم بود. همان موقع که عراق در شوش پشت کرخه رسیده بود، اولین کارهایی که بچه های سپاه شوش انجام دادند این بود که با چندتا از بچه های تهران رفتند و به آن ها ضربه زدند. این از همان جنگ های نامنظم بود. یا بچه های خوزستان بچه های سردار بلالی بصورت گروه های نامنظم بودند. شب ها می رفتند نفوذ می کردند و چند تانک می زدند و بر می گشتند. در خرمشهر هم همینطور بود. نیروهای مردمی همینجوری می جنگیدند. تعدادی از نیروهای تکاور ارتش هم بودند که جنگ نامنظم انجام می دادند. مثلا سر راه دشمن کمین می کردند.

از اولین کارهای منظم سپاه می شود فتح بستان و باز پس گیری هویزه و سوسنگرد را نام برد. در زمان علمیات فتح المبین بود که یگان های منظم شکل گرفت. تیپ 17 قم. تیپ فجر. خیلی جاها هم بصورت گردانی بودند. مثلا همین لشکر 41 ثارالله که فرماندش حاج قاسم سلیمانی بود، بصورت گردان شروع کرده بودند ولی در مدت زمان کوتاهی تیپ شدند و محور دشت عباس را دادند دستشان. سریع گسترش پیدا کردند و تبدیل شدند به لشکر. نزدیک عملیات ولفجر مقدماتی نیروهای مردمی از شهرستان ها آنقدر زیاد آمده بودند که مثلا یک لشکری مثل 25 کربلای ما (منطقه مازندران) همیشه بالای 20 گردان نیرو داشت.

– سازمان نیروهای نامنظم چقدر بود و چه تعداد نفرات داشت؟

گردان ها نهایت 300 نفره بودند. ارتشی ها از قدیم اینجوری بودند که یگان های رزم، یگان های پشتیبان رزم، پشتیبان خدمات رزم و این ها را داشتند. اما در اوایل سپاه یک نفر همه کار می کرد، هم لجستیک بود و خودش مهماتش را می برد هم آر پی جی می زد، خوراکش را هم خودش تهیه می کرد. اوایل بود دیگر. بعدها کم کم این واحدها شکل گرفت و نفرات زیاد شدند. اوایل محدود بود. اما با این حال یک سازمان انقلابی بود. در ارتش اگر تلفات از یک حدی بیشتر می شد، یگان غیر قابل استفاده می شد و به عقب آورده می شد. اما در سپاه بارها اینطور بود که مثلا یک لشکری بود در سپاه 8 نجف که از نجف آباد آمده بود، کلی زخمی و شهید و مفقود می شدند اما فردا صبحش با 17 نفر آدم باز هم اعلام آمادگی می کردند. به تعداد گروهان می رسیدند ولی در حد یک تیپ اعلام موجودیت می کردند. این ها جنگ های انقلابی بود و نمی توان برایش واژه ای آورد و با کشور دیگری مقایسه کرد. بر اساس تعهد بود و خصلت های ویژه ای بود که این نیروها داشتند، می جنگیدند، آن موقع از این حرف ها نبود که قبل از اینکه حمله کنید آتش تهیه و آتش پشتیبانی داشته باشید. متکی به این ها نبودند. گاهی اسلحه کافی هم نداشتند و از پاکسازی عراقی ها اسلحه بدست می آوردند. در حین رزم مسلح می شدند. این ها واقعیت است. اینکه امام فرموده بودند “دشمن را باید از خانه بیرون کنید”، نیروهای مسلح و نه فقط سپاه بلکه همه نیروهای مسلح و همه ملت ایران با این چیزها بود که دشمن را بیرون کردند با گوشت و پوست و خونشان بود. و دیدید که یک وجب از خاک کشور هم دست دشمن نماند.

من هم اولین کاری که در جبهه جنوب انجام دادم در شوش دانیال بود. جایی که فرمانده ام همین آقای طوسی بود. شب ها می رفتیم شناسایی و برمی گشتیم. دو تا دهات بود؛ زغن و عنکوش. با استفاده از بچه محل های آنجا و بچه های سپاه شوش که اکثرشان شهید و زخمی شده بودند- چون با عراقی ها که می خواستند روی کرخه پل بزنند درگیر شده بودند، آن موقع فرمانده سپاه آنجا خدا رحمت کند مرحوم رضا الله یاری بود. ما شب نفوذ کردیم رفتیم زدیم به عراقی ها در این دو تا دهات. آن موقع ما چه می دانستیم لشکر 10 مخصوص چیست؟! بهترین یگان صدام بود. نفوذ کردیم و برگشتیم. آن ها هم برای اینکه آسیب پذیریشان کم شود مقداری رفتند عقب. همان یک مقدار عقب رفتنشان باعث شد شهر و جاده ها از برد خمپاره هایشان خارج شود.

خب این ها عملیات های نامنظم بود. عین همین در قصرشیرین هم بود. یا در جلوگیری از سقوط آبادان که من هم بودم. یهو می گفتند ایستگاه 7 و می دیدی که هر کس با هر وسیله ای که دارد مثلا مردم با وانت می رفتند ایستگاه 7 و درگیر می شدند. یا مثلا به ما گفتند عراقی ها اطراف روستای خضر دیده شدند. ما هفت هشت تا بچه تهران بودیم که آن مناطق را بلد نبودیم اما تعدادی از بچه های آبادان ما را با بلم بردند آن سوی رودخانه بهمن شیر و دیدیم در روستای خضر خبری نیست. کشیدیم سمت جاده شادگان به آبادان که دیدیم هلی کوپتر عراقی آمد بالای سرمان و درگیر شدیم. حالا نگو آن ها قصد نفوذ به ذولفقاریه و آبادان را داشتند و این درگیری مانع گسترششان شد. درگیری بسیار محکمی بود و محلی ها هم خیلی به ما کمک کردند و آب و غذا می رساندند.

– وقتی سپاه ساختار منظم و کلاسیک پیدا کرد جنگ های نامنظم چه شد؟ به حاشیه نرفت؟

نه! به هیچ عنوان. در کردستان همچنان تنور جنگ های نامنظم داغ بود. چون منافقین و حذب توده و سایر گروه های تروریستی و جدایی طلب همچنان بودند. ما تا آخر جنگ هم در کردستان بصورت نامنظم می جنگیدیم. و همین جنگ های نامنظم بود که کردستان را برای ما نگه داشت.
قرارگاه رمضان هم بود که با هدف جنگ های نامنظم برون مرزی ایجاد شد تا جبهه جدیدی در مقابل عراق ایجاد کند که باعث شود نیروهای جنوب عراق برای حفظ چاه های نفت خانقین و کرکوک بیایند و فشار عراق در جنوب کم تر شود. و همچنین با کمک معارضین کرد و عرب جبهه جدیدی تشکیل شود که صدام را به سقوط نزدیک تر کند. هدف دیگر هم این بود که با کمک جلالی ها و بارزانی ها می شد از تپه های خطرناک مرزی عبور کرد و در شهر های پشتی عملیات انجام داد. مثلا سلسله عملیات های فتح. که عملیات کرکوک همان فتح 1 بود. تا فتح 10 هم عملیات داشتیم. مثلا در ارتفاعات خیره که مشرف بر دشت موصل است عملیات کردیم و آنجا را آزاد کردیم. یا شهرک اتروش که شهرک نظامی ها است مورد تاخت ادواتی بچه های قرارگاه رمضان قرار گرفت. این شهرک جزء اهداف هوایی بود ولی همین کماندوها و پارتیزان ها در قالب نیروهای ویژه آنجا را هدف قرار دادند. یا عملیات مهم فتح 8 که روی قلعه معروف کانیکا بود که گردن کلفت ترین پادگان منطقه بود و الانم از مراکز مهمی است که دست داعش است. پس آن موقع سپاه در همه این مناطق عملیات انجام داده بود. آن هم بوسیله جنگ های نامنظم.

مهمترین این جنگ ها در قالب یک سازمان را می توان به قرارگاه حمزه سیدالشهدا در غرب کشور اشاره کرد که وظیفه مقابله با گروه های اشرار و ضد انقلاب را برعهده داشت. در جنوب کشور هم که اصلا سازمان سپاه همین طوری توسعه پیدا کرد تا به یگان های منظم تبدیل شد. تا قبل از فتح المبین، به صورت محدود می رفتند چند تانک دشمن را منهدم می کردند و می آمدند. یا مواضع مستحکم دشمن را می رفتند یک تاخت می زدند و می آمدند. شهرهای کوچک و مناطق کوچک را از دست دشمن آزاد می کردند. رو توپخانه دشمن عملیات می کردند. این ها فلسفه وجودی تشکیل یگان های ویژه یا جنگ های نامنظم سپاه بود که بیشترین قدمت را همان قرارگاه حمزه سیدالشهدا دارد که در غرب و بویژه کردستان حضور داشت. اواخر سال 64 هم تیپ ویژه 66 هوابرد سپاه تشکیل شد. این تیپ متعلق به نیروی زمینی بود اما برای اجرای عملیات به قرارگاه رمضان مأمور شد تا در داخل مناطق کردستان عراق نفوذ کند و با همکاری گروه های دوست همچون بارزانی ها و طالبانی ها عملیات کنند. مهم ترین عملیاتش هم فتح 1 بود؛ انهدام پالایشگاه های نفتی و گازی. حافظ اسد رئیس جمهور وقت سوریه به رفیق دوست گفته بود «این که رفتید آنجا و چهارتا گلوگه زدید کاری نداریم، همینقدر که یک نیروی نظامی توانسته به آنجا نفوذ کند و پالایشگاه را بزند و برگردد، چنین نیرویی براحتی می تواند از ارتفاعات جولان عبور کند و دستش را به دریای مدیترانه بزند و برگردد.» منظورش این بود که این نیرو توانایی عبور از عرض اسرائیل را هم دارد.

در قسمت های بعدی این گفتگو در مورد ویژگی های خاص لازم برای عضویت در نیروهای ویژه و همچنین نحوه شکل گیری نیروی ویژه دریایی سپاه مستقر در جزیره فارور مطالب جذابی خواهید شنید.

قسمت دوم مصاحبه حاج محمد ناظری با سایت فرمانده را اینجا بخوانید.

نظرات کاربران
« دیدگاه‌های کهنهدیدگاه‌های تازه‌تر »
محسن
23 اردیبهشت 1395

باسلام
ان شاء الله در این شب و روزهای عزیز با آقا سیدالشهداء(علیه السلام)محشور شود.
روحت شاد فرمانده

میثم
22 اردیبهشت 1395

ی جا ننوشته چند سالش بوده؟ یا متولد چه سال بوده
اینم شد بیوگرافی.؟؟

سام
22 اردیبهشت 1395

روحت شاد فرمانده

مهدی
22 اردیبهشت 1395

خدا بیامرزتت فرمانده

ققنوس
19 اردیبهشت 1395

خدا پشت و پناه همه سرداران رشید ایران زمین

رضاآدینه
21 شهریور 1394

سلام سردار از آشنایی با شما خوشبختم بنده توانایی هایی دارم که دوست دارم آنها را با شما در میان بگذارم البته اگر افتخار بدید.درضمن من برای مسابقه اسم نویسی کردم.باتشکر

سید احمد
19 شهریور 1394

خدا پشت و پناهت فرمانده باهوش …

سخن سنج
21 مرداد 1394

خدا قوت
هرچند من دنبال کننده و نظر دهنده پی درپی برنامه خوبتون بودم و انتخاب نشدم.
امید به خدا در سری بعد.

محمد ایران نژاد
15 مرداد 1394

با سلام و خسته نباشید عرض شما به خاطر مطلبطون . پدر بزرگ مرحوم من هم مدت20 سال تمام فرمانده عملیاتی چریک ها (پیشمرگان کرد مسلمان)و سپاه پاسداران منطقه ی سردشت بود که از این مدت 18 سالش حضور در جبهه بود .دلاوری هاو جانفشانی های سردار و امثال ایشون رو به خوبی درک می کنم . خداوند به ایشون سایر شیرمردان این آب خاک طول عمر با عزت عطا کنه ان شا الله .در آخر اگر براتون ممکنه این چنین مطالبی رو در ارتباط با سایر قهرمانان این سرزمین هم بگذارید لطفا .

محمد14
02 مرداد 1394

دوست عزیز اگر ربات هم بود در گرمای مناطق جنوب ذوب میشد در ضمن در جنگ دویدن زیاد ملاک نیست بلکه خلاقیت های ذهنی مهم ست و بگویم ک من اصلا باور نمی کنم ک شما 10 ک.م می دوید و بدنسازسی و… انجام میدهید بدن انسان محدودیت های دارد اینطور نیست من فک میکنم شما با عرض پوزش چاخان میکنید کشتی گیر هم از مکمل استفاده کنه فوقش 4ساعت تمرین کنه بنده بسکتبالیست هستم واز لحاظ علم ورزشی این تمرینات موجب مرگ میشود ودر هوای گرم هم زندگی میکنم فکر کنم اگر3 دقیقه بدوید متوجه خواهیید شد قضیه از چه قرار پس لطفا این حرف ها را نزنید .
بولت هم این جور تمرین نمیکنه چه……………..

شما هم می توانید در مورد این مطلب نظر خود را ثبت کنید

مطالب مرتبط

10 شرکت کننده سختکوش و با انگیزه
چند هفته زندگی در شرایطی متفاوت و رقابتی نفس گیر
زیر نظر یک فرمانده

فرمانده را در filimo تماشا کنید!