ما شش نفر بودیم که در کنار دیوار اتاق بزرگ صف کشیده بودیم، شش افسر. نظر به اینکه درجه ی من از همه پایین تر بود در آخر صف قرار داشتم. ما همگی خودمان را معرفی کردیم. آنگاه هیتلر چند قدم به عقب رفت. لحظه ای به همه ی ما نگریست و پرسید: کدام یک از شما ایتالیا را می شناسد؟ سکوت. ناگهان پرسش دوم: «درباره ی ایتالیا چه می دانید؟» پس از شنیدن توضیحات ما هیتلر با صدایی آرام گفت «من با شما حرف دارم سروان اسکورزنی» این جلسه در بعد از ظهر 25 ژوئیه هزار و نهصد و چهل و سه تشکیل شده بود. هیتلر به اتو اسکورزنی (otto Skorzeny) که از کماندوهای اس اس بود می گوید که بنیتو موسولینی متحد و دوست هیتلر به دستور پادشاه ایتالیا، دستگیر و به نقطه ی نامعلومی منتقل شده است. ایتالیا که از متحدان آلمان در جنگ جهانی دوم بود حالا با پیروزی های پی در پی متفقین جبهه ی خود را عوض کرده و به آمریکا و انگلستان پیوسته است. پادشاه برای نشان دادن حسن نیت خود به متفقین دستور بازداشت موسولینی را که رییس دولت و طرفدار ادامه ی جنگ درکنار هیتلر است را می دهد. اسکورزنی که فرمانده ی آموزشگاه یگان ویژه ی اس اس در فریدنتال آلمان است حالا وظیفه ای سنگین دارد. او باید با کمک عوامل اطلاعاتی محل سکونت موسولینی را پیدا کند و پس از آن با حمله ای برق آسا او را از بین صدها محافظش برباید. ماموریتی که غیر ممکن می نماید. اطلاعات گردآوری شده سرانجام او را به این نتیجه می رساند که موسولینی را در یک هتل استراحت گاه اسکی بازان به نام کامپوایمپراتور که به تازگی در ارتفاع 2112 متری از سطح دریا ساخته شده بود بازداشت و از او حفاظت می کنند. راه وصول به هتل تنها از طریق تله کابین است. هر راه وصول معمولی به هتل این امکان را می دهد که محافظان موسولینی که حداقل دویست نفر برآورد می شوند مقاومت کنند و حتی او را بکشند. اسکورزنی راهی غیر معمول را انتخاب می کند. او تصمیم می گیرد با 108 نفر از کماندوهای واحد ویژه ی خود سوار بر دوازده هواپیمای بی موتور DFS-230 مستقیماً در محوطه ی هتل فرود بیاید. کاری شبیه به خودکشی! اسکورزنی خود در هواپیمای بی موتور سوم نشسته است. به دلیل مشکلات فنی دو هواپیمای بی موتور قبل از او باز می گردند. او به سربازان تحت امر خود تنها یک دستور داده است. حتی اگر به سمت آنها شلیک هم شد کسی حق تیراندازی ندارد.
باقی ماجرا را از زبان خود او روایت می کنیم: به رغم چتر ترمز کننده، پس از جهش های متعدد با صدای وحشتناک به زمین اصابت کردیم. هواپیمای بی موتور که تقریباً خرد شده بود عاقبت در پانزده متری هتل از حرکت ماند. در این هنگام همه چیز با سرعت زیاد روی داد. من اسلحه در دست می دویدم و هفت تن از همرزمان و ستوان مایر ورنر به دنبالم می دویدند. یک نگهبان ایتالیایی با بهت فراوان به ما می نگریست. در سمت راست خود دری را دیدم و خودم را به درون اتاق افکندم. یک متصدی رادیو به آسودگی در برابر دستگاه نشسته و مشغول مخابره بود. با یک ضربه ی پا صندلی را از زیر پایش کشیدم و او به زمین افتاد. بیرون آمدیم و در امتداد نمای پشت هتل با دو به جستجوی در ورودی پرداختیم. در ورودی وجود نداشت بلکه در انتهای نمای هتل دیوار یک ایوان دیده می شد. گروهبان هیمل قلاب گرفت و من بالا رفتم، نفسی کشیدم و به پایین پریدم. این بار خودم را در جلوی هتل یافتم. در حال دویدن به بالا نگاه کردم. در پشت یکی از پنجره ها هیکل موسولینی را تشخیص دادم. با تمام قوا فریاد زدم «دوچه از پنجره دور شوید» اکنون در برابر در اصلی هتل بودم که دو مسلسل سنگین نصب کرده بودند. با لگد آنها را واژگون کردم و خدمه ی آنها را به عقب راندم. در این لحظه از پشت سرم صدایی شنیدم که به ایتالیایی می گفت:”مانی این آلتو” یعنی دست ها بالا. به سوی این صدا حمله ور شدم و با خشونت راهی از میان ژاندارم هایی که در راهروی ورودی به یکدیگر فشار وارد می ساختند گشودم. جنگ تن به تن در گرفت. با خودم گفتم به سوی پلکان. در میان شلوغی دو ضربه ی شانه به ژاندارم هایی که راه را سد کرده بودند زدم و پلکان را سه تا سه تا پیمودم. اتاق موسولینی در طبقه ی اول درب دوم سمت راست بود. وقتی در را باز کردم او را در میان دو افسر ایتالیایی و یک نفر با لباس شخصی دیدم. هر سه را به سوی دیوار هل دادم و ستوان شورت با خشونت آنها را بیرون راند. در این میان گروهبان هولستر و گروهبان بنز در پنجره ظاهر شدند. آن دو با کمک سیم برق گیر از ساختمان بالا آمده بودند. همه چیز تمام شد. موسولینی صحیح و سالم تحت حمایت ما قرار داشت. کلیه ی عملیات کمتر از چهار دقیقه طول کشید و حتی یک گلوله شلیک نشده بود. این عملیات گرچه از نظر نظامی ارزش زیادی نداشت ولی از نظر سیاسی یک زلزله بود. در حالی که ایتالیایی ها در حال تسلیم کردن موسولینی به انگلستان بودند اوتو اسکورزنی او را از چنگال آنها ربود. اسکورزنی یکی از سربازان ویژه بود. او که یک مهندس معمار و نه یک سرباز حرفه ای بود در آزمون جنگ جهانی دوم در فرانسه و جبهه ی روسیه آبدیده شد و پس از مجروحیت به فکر نوع خاصی از جنگیدن افتاد. جنگیدن در پشت خطوط دشمن. او به فرماندهی آموزشگاهی برای عملیات ویژه منصوب می شود و حدود یک گردان از داوطلبین اس اس و سایر واحدهای ارتش آلمان را گرد هم می آورد. آنها آموزش کار با انواع سلاح ها و وسایل منفجره را می بینند اما جالب است که دکترین اسکورزنی این است که در هنگام حمله به مناطق کاملا حفاظت شده نباید شلیک کرد. او معتقد است شوک ناگهانی هجوم افراد ویژه مدافعان را چنان در دقایق اولیه در بهت فرو می برد که قدرت مقاومت را از آنها می گیرد ولی اگر کسی به آنها شلیک کند آنها ناخودآگاه دفاع خواهند کرد. در حالی که عملیات اسکورزنی آثار سیاسی داشت اما در آن سوی جبهه رقیب او یعنی انگلیسی ها بیشتر اهداف نظامی را دنبال می کردند. شاید بتوان گفت در جنگ جهانی دوم تا سالها پس از آن انگلیسی ها بهترین سربازان ویژه را داشتند. فرمانده ی عملیات مشترک کوماندویی بریتانیا در اوایل جنگ «لرد مونت باتن» بود. او سرمایه گذاری ویژه ای بر روی عملیات نامنظم کرد. در اوایل سال هزار و نهصد و چهل و یک میلادی «فیلد مارشال رومل» سردار معروف آلمانی ضربات سختی در شمال آفریقا به انگلستان وارد کرد. او که به روباه صحرا معروف بود با نیرویی کمتر و با استفاده از تاکتیک های مبتکرانه شکست های سختی را به نیروهای انگلیسی و کشورهای مشترک المنافع وارد کرد. نیروهای او نزدیک اسکندریه بودند و اگر تانک های رومل به کانال سوئز می رسیدند ضربه ای جبران ناپذیر به امپراطوری بریتانیا وارد می شد. پشتیبان تانک های رومل خلبانان شجاع نیروی هوایی آلمان معروف به لوفت وافه بودند. باید به نیروی هوایی آلمان در شمال افریقا که تانک های رومل را حمایت می کردند ضربه زده می شد. فرمانده ی نیروهای کماندویی انگلستان سرگرد «استرلینگ» را مامور این کار کرد. او که به «سرگرد شبح» معروف شده بود تصمیم گرفت به فرودگاههای لوفت وافه حمله کند. نیروهای او بر خودروهای جیپ مسلسل های سنگین و مخازن آب سوار کردند. آنها به دل صحرا زدند و روزها در گوشه ای مخفی شدند. سپس در شب چندین جیپ با هم به فرودگاهها حمله کرده و آتش مسلسل های خود را بر جنگنده های پارک شده ی آلمانی گشوده و متواری می شدند. این عملیات بارها تکرار شد.گاهی چند صد کیلومتر در دل نیروهای آلمانی. آنها در عملیات شمال آفریقا بیش از نیروی هوایی انگلستان توانستند به لوفت وافه خسارت وارد کنند. کماندوهای انگلیس حتی در عملیاتی ناموفق تلاش می کنند تا فیلدمارشال رومل را بربایند یا لااقل او را به قتل برسانند. آنها از راه دریا در ساحل آفریقا پیاده می شوند و بعد از پیاده روی طولانی خود را به قرارگاه رومل می رسانند اما با سربازان آلمانی رو به رو می شوند و طی یک درگیری کوتاه مجبور به فرار می شوند. بیشتر آنها دستگیر می شوند اما مهم این بود که اصلاً رومل قبلا از آن قرارگاه عزیمت کرده بود. قدرت های بزرگ یعنی روس ها و آمریکایی ها نیز کماندوهای خود را داشتند. عوامل ویژه ی ارتش روسیه به کمک پارتیزان ها خطوط طولانی مواصلاتی ارتش آلمان را در روسیه و اکراین قطع می کردند. آمریکایی ها نیز بر روی هنگ های تفنگدار دریایی سرمایه گذاری کرده بودند که تجهیزات سنگین تری از همتایان خود داشتند. در حالی که ارتش ایتالیا با انگیزه ی کم و تجهیزات قدیمی ضعیف ترین ارتش جنگ جهانی لقب گرفت اما کماندوهای دریایی آن نقطه ی درخشان کارنامه ی ارتشش بودند. کماندوهای دریایی ایتالیا بیش از نیروی هوایی و کشتی هایش به انگلستان ضربه وارد کردند. «پرنس بورگس» فرمانده ی کماندوهای دریایی ایتالیا در اوایل جنگ با شش نفر سوار بر زیردریایی های خیس که کماندوها با لباس غواصی آنها را می رانند به بندر شدیداً محافظت شده ی اسکندریه ی مصر وارد می شود. غواصان موفق می شوند به رزمناوهای انگلیسی مواد منفجره بچسبانند. در سه انفجار خسارات شدید به دو رزمناو و یک کشتی تدارکاتی انگلستان وارد می شود. با پایان جنگ جهانی دوم برخی فرماندهان و استراتژیست ها بیان می کنند که وجود سلاح اتمی توجه به جنگ افزارهای عادی را کم رنگ می کند. برخی نیز بیان می کنند که با قدرت گرفتن سلاح های سنگین مانند توپ ها و هواپیماهای بمب افکن عملا واحدهای چترباز و نیروهای ویژه بختی برای نقش آفرینی نخواهند داشت. اما نگاه عده ای از جنگ افروزان چنین نیست. در خاورمیانه ی پرآشوب رژیم اسرائیل از دل یک جنگ سر بر می آورد و در سال هزار و نهصد و چهل و هشت ادعای موجودیت می کند و بلافاصله با فلسطینیان و سایر کشورهای عربی درگیر می شود. اسراییل که خود را ضعیف تر از همسایگان عرب می بیند بر روی واحدهای ویژه سرمایه گذاری می کند تا بتواند با ضربات حساب شده به اهداف نظامی و سیاسی اعراب در دل آنها وحشت ایجاد کند. تیپ گولانی، واحد چتربازان اسراییل و واحد اطلاعات نظامی اسراییل بازوی این سیاستند. چتربازان اسراییلی در جنگ شش روزه در گذرگاه متلا به نیروهای مصری حمله می کنند که اقدامی فرعی در تسخیر شبه جزیره ی سیناست. درگیری شدیدی که هر چند منجر به پیروزی چتربازان می شود اما با مقاومت سربازان مصری تلفات سنگینی به چتربازان اسراییلی وارد می شود. پس از جنگ شش روزه نیروهای ویژه ی اسراییلی به عملیات های متعددی در پشت خطوط سوری ها، اردنی ها و مصری ها دست می زنند. آنها روی خطوط ارتباطی سوری ها وسایل استراق سمع کار می گذارند و افرادی از ارتش و پلیس اردن را می ربایند. اما در این میان ربودن رادار مصری سر و صدای زیادی به پا می کند. بمباران های پیاپی خاک مصر توسط اسراییل پس از جنگ شش روزه باعث شد که اتحاد جماهیر شوروی به بازسازی دفاع هوایی مصر اقدام کند. رادارها و موشک های سام به مصر سرازیر شدند. در این میان شوروی رادار پی-12 را در اختیار ارتش مصر قرار داد. راداری تاکتیکی و کوچک که پرواز هواپیماهای اسراییلی در ارتفاع پایین را کشف می کرد. هنگامی که کماندوهای مصری در چهاردهم دسامبر سال 1969 از کانال سوئز گذشتند و یک سروان ارتش اسراییل را ربودند اسراییل تصمیم گرفت تا با حمله ی هوایی به یکی از این رادارها در کنار دریای سرخ به این اقدام پاسخ دهد. یک گروهبان خیال پرداز ارتش اسراییل- و نه بیشتر- پیشنهاد داد تا این رادار دزدیده شود. پیشنهاد او از کانال های مختلف گذشت و با رسیدن به دست سرتیپ رافائل ایتان فرمانده ی نیروهای مخصوص، سرانجام توسط رییس ستاد مشترک ارتش مورد تایید قرار گرفت. اسراییلی ها حتی باز و بسته کردن قطعات مشابه رادار و مولد برق آن را بر روی قطعات مشابهی که از مصری ها غنیمت گرفته بودند تمرین کردند. در یک شب مهتابی کماندوهای اسراییلی سوار بر بالگرد در نزدیک موضع پیاده شدند. هشت سرباز به همراه یک افسر از رادار محافظت می کردند. آنها مهاجمان را تا هنگامی که به سی متری شان نرسیده بودند ندیدند. در یک درگیری کوتاه دو سرباز نگهبان کشته شدند و چهار سرباز مصری اسیر و مابقی فرار کردند. بالگرد های سنگین سی-اچ-53 احضار شدند. رادار به یکی از آنها با کابل وصل شد و بالگرد دیگر دستگاه مولد برق را برداشت و به پرواز درآمدند. بالگرد سوم نفرات اسراییلی و اسرای مصری و مدارک غنیمتی را به سوی اسراییل بازگرداند. این عملیات شوک روانی سنگینی به ارتش مصر وارد کرد و باعث اعدام چند نفر و برکناری فرماندهان عالی ارتش مصر شد و نشان داد تخیل و بی باکی چند سرباز ویژه چه اثرات چشم گیری دارد. هنگامی که جنگ 1973 برای بازپس گیری صحرای سینا و بلندی های جولان آغاز شد نیروهای ویژه ی سوریه و مصر نیز که مدت ها تحت آموزش بودند کارایی خود را نشان دادند. در جبهه ی سوریه کماندوهای سوری سوار بر چهار بالگرد میل-8 به کوه «طمونت هرمون» حمله کردند. این بلندترین کوه در منطقه و جایی است که اسراییلی ها دستگاه های استراق سمع و دوربین های خود را بر روی آن نصب کرده اند. تعدادی از سربازان تیپ گولانی از این تاسیسات حفاظت می کنند. با وجود اینکه یکی از بالگردهای سوری توسط آتش کالیبر پنجاه این سربازان ساقط می شود کماندوهای سوری خود را نمی بازند. آنها ابتکار عمل را در دست می گیرند و در نبردی سنگین مونت هرمون را به تصرف در می آورند. در آن سوی جبهه نیز کماندوهای مصری از کانال سوئز می گذرند. اسراییل سیستمی در کنار جدار کانال تعبیه کرده که هنگام حمله ی مصری ها مواد نفتی از مخازن آزاد شود. این مواد که از آب سبک ترند بر روی آب شناور می شوند و با پرتاب نارنجک های اشتعال زا تمام آب را برای مهاجمان جهنم می کنند. کماندوهای مصری پیش از عبور قایق هایی که نفرات اصلی را از کانال سوئز می گذرانند خود را به شیرهای مخازن می رسانند و اختیار این سلاح مخوف را از اسراییلی ها خارج می کنند. در آن سال ها دو ابر قدرت نیز به تشکیل و تقویت نیروهای ویژه ی خود می پردازند. ایران که تحت نفوذ ابرقدرت غرب و هراس از اشغال توسط ابرقدرت شرق یعنی شوروی است به تقویت شدید ارتش خود رو می آورد. با تکیه بر تجارب آمریکایی ها تیپ 23 نیروی مخصوص برای عملیات خرابکاری و نفوذ در پشت خطوط دشمن و عملیات هایی مانند رهایی گروگان تشکیل می شود. در شیراز نیز تیپ 55 هوابرد که پرسنل آن قابلیت پرش با چتر دارند تشکیل می شود. این تیپ شاید به نوعی تیپ واکنش سریع ارتش ایران است. با آموزش افسران انگلیسی نیرویی به استعداد یک گردان از کماندوهای دریایی در بوشهر و تحت امر نیروی دریایی تشکیل می شود. این نیروها شاکله ی نیروهای مخصوص ارتش ایران را پیش از انقلاب شکل می دهند. در مطلب بعدی به نحوه ادامه فعالیت این واحدها پس از انقلاب اسلامی و عملکرد آن ها در جنگ با عراق می پردازیم. در همین ارتباط مصاحبه اختصاصی سایت فرمانده با سردار محمد ناظری فرمانده نیروهای ویژه نیروی دریایی سپاه و مصاحبه دریادار دوم تکاور داریوش ضرغامی را نیز حتما مطالعه کنید.
عالیه عالی دست مریزاد
اولین بار که برنامه تلویزیونی فرمانده رو دیدم و به سایت فرماندهtv مراجعه کردم فهمیدم مطلب های آموزنده زیادی داره که انسان در شرایط سخت چه واکنشی ازخودش نشون میده ولی متاسفانه در سری2 فرمانده شرکت کننده هاش عالی با استراتژی کامل عمل نکردن بعنوان مثال با قایق نجات 3 ساعت بیشتر نتوانستند طاقت بیآرن در حالی که ما بندر عباسی ها تا24ساعت حتی بیشتر رو دریا بودیم و هستیم امیدوارم منم انتخاب بشم وجز شرکت کننده های فرمانده باشم ممنونم بابت همه مطالب هاتون
مطلب خیلی جالبی بود. اگه بتونین باز هم با چنین مقالاتی اطلاعات مارو بالاتر ببرین خیلی خوب میشه.
شما هم می توانید در مورد این مطلب نظر خود را ثبت کنید
Δ
10 شرکت کننده سختکوش و با انگیزه چند هفته زندگی در شرایطی متفاوت و رقابتی نفس گیر زیر نظر یک فرمانده